امیدوارم به دور باطل گرفتار نشیم. سوال: آیا بین مفهوم عشق با دوست داشتن، علاقه مندی و نظایر فرق باید قایل شد یا خیر. اگر هست، تعریف آنها نشان خواهد داد که ملاک هر کدام چیست.
در انتهای نوشتار: دوست داشتن برتر از عشق است دکتر شریعتی، با همان وصف توبیخی به عشق، نهایتا مینویسد: عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
و البته منظورم از عشق، عشق بماهو عشق بود نه ابراز علاقه مندی یا رفع دلتنگی. چطور فرق اینها را می توان مشخص کرد که گفت این عشق است و آن دیگری تنها انتزاعی از آن
پاسخ:
من شخصا به عشق زمینی هم اعتقاد زیادی دارم و اینکه آدم اول باید عشق زمینی رو تجربه کنه تا بتونه عشق آسمانی رو درک کنه. ینی عشق تعریف مجردی نداره که بشه اون رو از انحصار روابط انسانی بیرون کشید. اما اینکه واقعا چطور میشه عشق واقعی رو از یک انتزاع عشقی تشخیص داد خودم هنوز به راه حلی نرسیدم و فکر نمیکنم به این راحتی ها بشه براش فرمولی پیدا کرد :)
سلام خوبید؟ این مدل شعر رو خیلی دوست دارم، سبک ایده آل عاشقانه ایرانیه که آدم رو به گذشته می بره. اون موقع که فرهاد جانش رو برای شیرین میداد اما از یک طرف همیشه درگیر این سوال هم بودم که آیا صرفا عشق رو باید با فنای عاشق همراه کرد؟ آیا نفی فردیت عاشق، شرط لازم و گاهی شرط کافی برای اثبات و وجود عشقه؟
پاسخ:
سلام
شکر ما خوبیم. شما هم خوبید؟
راستش به نظر من خب عشق همیشه باید با یه اثباتی همراه باشه. چه عشق زمینی چه عشق آسمانی. برای هر عشقی یه مرتبه و مرحله ای هست. یه آزمونی هست. حالا احتمالا این اثبات برای هر آدمی فرق میکنه. شاید یکی با فنا شدن عاشق به خرسندی میرسه (مثل همون مرحله ی فنای فی الله توی عرفان)، یکی مثلا با تلفن زدن طرف.... :)