يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ
70
سوره قصص:
+ و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم; و این گونه نیکوکاران را جزا میدهیم! (۱۴)
+ «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم; مرا ببخش!» (قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی) خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (۱۶)
+ موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى; عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش (رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (۲۱)
+ «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستى، به آن نیازمندم!» (رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ) (۲۴)
- ۹۴/۱۰/۱۳
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
ملکها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد
چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد
چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید
بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد
چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند
ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد
شعر از مولوی است
+با خودم گفتم موسی عاشق بود؟ یونس عاشق بود؟ داوود عاشق بود؟ یا بعدا عاشق شد؟
+گفتم اگر عاشق چنین باید، من کجای این مدارم؟ واقعا که ظلمت نفسی