ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم
طبقه بندی موضوعی

58

" اگر شما بخواهید انسانی را تعریف کنید ، فقط کافی ست که درباره احتیاج و نیاز او بدانید. شما به من بفرمایید در پنج دقیقه و ده دقیقه چه احتیاج ها و نیازهایی دارید، یعنی need شما چیست و مخصوصا به من بفرمایید چگونه این احتیاجات و نیازها را برآورده میکنید من خدمتتان عرض میکنم شما کی هستید. یعنی موضوع احتیاج و نیاز بیش از هر چیز دیگر انسان را تعریف میکند، و من و شما را به هم دیگر و خودمان را به خودمان میشناساند...."


دکتر هولاکویی

  • ماه سوم

57

رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ

بار خدایا، صبر و استقامتی کافی بر ما فرو ریز و ما را مسلمان بمیران....

  • ماه سوم

56

از چیزهایی که دارم خوشم می آید. از جایی که میزم هست، از پنجره ی بزرگ و خاک گرفته ای که کنارم نشسته. از گلدان بنفش کوچکی که هر روز جلوی چشمم میگذارم. از چیزهایی که خودم را با آن سرگرم میکنم: موسیقی های خوب، قرآن، خدایی بزرگ و مهربان، نوشتن، دانستن، یافتن، عشق ورزیدن، از کتابهای آرامی که همیشه منتظرند از لابلای قفسه ها بیرونشان بیاورم تا اوقاتی را با هم گفتگو کنیم.

اینها همه دلایل خوبی است که حال آدم را خوب میکنند هر چند دلایلی هم برای بدحالی هست مثل آدمهایی که همه چیز زندگی را گم کرده اند و مثل دریای طوفان زده خروشانند. خداوندا برای همه ساحل نجاتی بفرست. همه محتاج آرامشیم.......

  • ماه سوم

55

گاهی اوقات از خودم میترسم. گاهی چنان با خودم غریبه میشوم که برای چند ثانیه از این منی که دارد در این جهان زندگی میکند فاصله میگیرم و حتی از خود میپرسم این دختر با این زندگی و این خانواده کیست. من میتوانم گاهی خودم را از بالا ببینم. دختری را ببینم که اصلا او را نمیشناسم.

فراموشیِ خود هم عالمی دارد....

سالهاست در این جهان زندگی میکنم و زمینی شده ام. انگار که کل زمین خانه ی من است. البته این احساسی است که هر از گاهی به من دست میدهد نه همیشه. ولی هر چه هست فکر میکنم احساس ترسناکی باشد چون من را برای چند لحظه هم که شده میترساند. کاش عاقبت را میدانستم. کاش چیزی میدیدم یا دیده بودم. با همه ی تعلق خاطری که به آدمهای اطرافم دارم ولی بعضی وقتها عجیب دلم میخواد از زمین و زمان جدا شوم و دیگر نباشم در این دنیا. پرواز کنم و بروم ولی پروازی کاملا انتزاعی. شاید، نه واقعی....

متاسفانه این روزها چیز زیادی از زندگی نمی آموزم. هیچ اتفاقی در من تکانی ایجاد نمیکند. روزها مثل همیشه میگذرند و من همچنان برای روزهای نیامده نگرانم. همچنان برای مسائل همیشگی میجنگم و هیچ راهی از پیش نمیبرم. گاهی از زندگی خسته میشوم مثل همین حالا....

کاش روند زندگی جور دیگری بود. کاش مدل زندگی فرق میکرد. کاش هیچ کس به این شکلی که الان زندگی میکند، زندگی نمیکرد. کاش هیچ تجربه و خاطره و آرزویی در دنیا نبود. کاش من نبودم... کاش دنیا نبود....

البته این حرفها اصلا معنی ناامیدی نمیدهد. برای من معنای فراتری دارد که احتمالا فقط خودم میفهمم. احساس عجیبی است. هم روی زمینم هم در آسمان. هم عاشق زندگی ام هم میل به دل بریدن و رفتن دارم. ولی خستگی ام از روند زندگی کاملا واقعیست. کاش برای مدتی حداقل، کس دیگری میشدم. جای کس دیگری زندگی میکردم و دوباره به خودم برمیگشتم. کاش نامم چیز دیگری بود....

اگر به تو ایمان نداشتم، اگر با قلبم نمیدیدمت، اگر لحظه به لحظه کنارم نبودی، اگر مهربان ترین نبودی، اگر دلم به بودنت گواهی نمیداد، شاید احساس موشی را داشتم که در شیشه ای زندانی است و هر لحظه مورد آزمایش انسانی غول پیکر قرار میگیرد تا اینکه عاقبت جانش تمام شود. ولی میدانم که نگاهم میکنی و میدانم که من موش نیستم.

مهربان ترینم، موجی درونم هست که به هر سو مرا میکشاند. نمیدانم خوب است یا بد. فقط مرا به ساحل آرامش برسان....


این متن هم تمام شد ولی حرف های من هنوز تمام نشده......

  • ماه سوم

54

آن کس که کارهای شایسته انجام دهد، در حالیکه مومن باشد، نه از ستمی میترسد نه از کمبود حقش.

سوره طه - آیه 1112

  • ماه سوم

53

من اولین برف سال 1394 را در تاریخ یک شنبه 15 آذر ساعت 14:00 دیدم. از اینجایی که من هستم منظره زیاد رمانتیک نیست ولی مطمئنا برای کسی که روح لطیفی دارد این اتفاق بسیار رمانتیک و رویایی خواهد بود.

  • ماه سوم

52

گرچه تفسیرِ زبان روشنگر است

لیک عشقِ بی زیان، روشنتر است


مولانا...

  • ماه سوم

51

بین تمام روزهای زندگی، تکرار، حرف اول را میزند. "همیشه مثل همیشه خسته میشوی و همیشه مثل همیشه امید را پیدا میکنی." {نحوه ی خوانش این جمله در فهم آن تاثیر به سزایی دارد} :). هیچ تفاوتی نیست حتی بین یافتن امیدها....
انگار همیشه از یک چیز خسته میشوی و با یک چیز امیدوار. در صورتی که اصلا اینطور نبوده. 
کاش میشد فهمید که چه چیزی درون آدم به حرکت در می آید که ناگهان حالت خوب میشود بدون ذره ای تلاش. شاید امید به فردایی که هنوز نیامده. شاید ندانستن. شاید میل به ادامه دادن. شاید حماقت....
به هر حال هر آدمی فقط یک بار فرصت دارد تا دنیا را نگاه کند، تا همه چیز را لمس کند، تا با تمام توانش بکوشد؛ و وقتی این فرصت تمام شد میشود برای تمام خستگی ها استراحت کرد. میشود خوابید؛ شاید حتی بشود از آن بالا آدم هایی را دید که هر روز حرصت را در می آوردند. و شاید آرزو کنی کاش باز هم برگردی تا بیشتر حرصت را در آورند.
ولی تا هنوز نرفته ایم آن بالا، باید بدویم. باید هر روز دلخور شویم از آدم ها. باید هر شب ناامید شویم و صبح به زور از خواب بیدار شویم و گاهی ندانیم که چرا حالمان خوب شده است با وجود یک دنیا دلخوری.
هیچ کس نمیداند چقدر از فرصتش باقی ست. شاید برای همین امیدوار میشود. (چه حرف های دلگیرکننده ای)



میشود این متن را ادامه داد ولی نمیشود....
  • ماه سوم

50

امروز که قرآنمو با خودم نیاوردم چقدر محتاج شدم به حرف  زدن باهات.... فقط یه روز این اتفاق افتاد. الان میفهمم چقدر بهت معتاد شدم

  • ماه سوم

49

ترجمه آیه ۲۸۶ سوره بقره
خداوند هیچ کس را ، جز به اندازه تواناییش ، تکلیف نمی کند. ( انسان ، ) هر کار ( نیکی ) را انجام دهد ، برای خود انجام داده و هر کار ( بدی ) کند ، به زیان خود کرده است. ( مؤمنان می گویند: ) پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم ، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ، آن چنان که ( به خاطر گناه و طغیان ، ) بر کسانی که پیش از ما بودند ، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم ، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی ، پس ما را بر جمعیّت کافران ، پیروز گردان!


خدای مهربونم... منکه از این دنیای بزرگت چیزی بر نداشتم. منکه دلخوشی ای بجز عزیزایی که خودت بهم دادیشون ندارم. منکه جز سلامتیشون چیزی ازت نمیخوام. توام که مهربونی.... از حال همه خبر داری...... نذار ناراحتیشونو ببینم.....به مهربونیت قسمت میدم. یکم از بار دلم سبک کن.......


  • ماه سوم