ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم
طبقه بندی موضوعی

110

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح


بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب


بیمار خنده های توام بیشتر بخند


خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب




فریدون مشیری



  • ماه سوم

109

انسان هرگز با کسی که از خود کوچکتر می شمارد نفرت نمی ورزد.

بلکه با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر می داند.



نیچه

  • ماه سوم

108

مرا که طاقت این چند روزِ دنیا نیست 

چگونه حوصله ی جاودانگی باشد!؟ 


فاضل نظری



* داشتن تو عین جاودانگی ست.....


  • ماه سوم

107

از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار

این رازها که ما به دل شب سپرده‌ایم


صائب تبریزی


  • ماه سوم

105

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه ی کار به نام منِ دیوانه زدند...


ما بر آسمان‌ها و زمین و کوه‏های عالم (و قوای عالی و دانی ممکنات) عرض امانت کردیم؛ همه از تحمّل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند و انسان (ناتوان) آن را پذیرفت، انسان هم (در مقام آزمایش و اداء امانت) بسیار ستمکار و نادان بود (که اکثر به راه جهل و عصیان شتافت). 

سوره احزاب، آیه 72


*** از این زیباتر هم میشد گفت؟؟؟

  • ماه سوم

104

اهل نماز میشوم، جمله نیاز میشوم

سوی حجاز میشوم باز مقابلم تویی


باده ی ناب میشوم، شعر و کتاب میشوم

یکسره خواب میشوم، باز مقابلم تویی


همرهِ موج می شوم، راهی اوج میشوم

فوج به فوج میشوم، باز مقابلم تویی


سایه ی ماه میشوم، در ته چاه میشوم

راهی راه میشوم، باز مقابلم تویی


توی رواق میشوم، کنج اتاق میشوم

بسته به طاق میشوم، باز مقابلم تویی


اینهمه مرد میشوم، مخزن درد میشوم

ساکت و سرد میشوم، باز مقابلم تویی


از همه دور میشوم، نقطه ی کور میشوم

زنده به گور میشوم، باز مقابلم تویی


همدم خار میشوم، بی کس و یار میشوم

بر سر دار میشوم، باز مقابلم تویی!!!!

  • ماه سوم

103

تعمقی در باب "الصلوة" 


 

«الصلوة» را اتصالی یافتم بین خود و «او» که می خواهم مقیم آن باشم و با آن، ساکن سر کوی «او»؛ می خواهم مقیم اتصالش شوم تا حضورش را دریابم. «الصلوة»، اتصال با او است و اتصال، برقرار کردنی است، نه خواندنی و اتصال، مقیم می خواهد؛ پس با خواندن آغاز کردم تا به مقیم شدن برسم. 

«الصلوة» نقطه اشتراک وجود ما با اوست. وجود خود را در میان بگذار تا وجودش را در میان بگذارد و حس حضورش بر تو آشکار شود. این سهم شراکت تو در این پیوند است و هرگاه وجود خود را متعلق به او بدانی، دائم الصلوة خواهی شد؛ یعنی هر لحظه در اتصال با او خواهی بود و در این صورت از زبان او حرف میزنی، با چشمان او می بینی، با پاهای او راه می روی و همه کارهای تو برای او خواهد بود. این نهایت کمال در این زندگی و مفهوم جلوه الهی پیدا کردن در جسم است که به دنبال آن به درک وحدت عالم هستی، درک انا الحق، درک بیت الله، درک جمال او، درک حضورش و ... نائل می شویم و سرمایه و آگاهی لازم برای زندگی بعدی را به دست خواهیم آورد تا در آن زندگی، کوری نباشیم که به عصاکش نیازمند است. 

برای اقامه «الصلوة»، می ایستم تا بگویم نظام بندگی «او» را بر پا می کنم و تعظیم (رکوع) می کنم تا نشان ادای احترام بر «او» باشد و بگویم آن چه را که خواسته است، با جان و دل پذیرفته¬ام و سجده می کنم تا بگویم به درجه تسلیم رسیده و در برابر «او» با خاک یکسان شده¬ام. 

«الصلوة» یک یادآوری است. به خاک سجده می¬برم و از آن برمی خیزم و می ایستم تا یادآور "انا لله و انا الیه راجعون" باشد و به خاطر آورم که از اویم و بسوی او خواهم رفت و تا شوق ملاقات او روح تازه ای به کالبد من بدمد. 

بعد از برقراری اتصال «الصلوة» و مقیم شدن بر سرکوی او، "به نام او" آغاز می¬کنم؛ اما به چه نامی؟! او که نام ندارد و نام متعلق به جهان ما یعنی جهان تضاد است که همه چیز باید نامی داشته و موصوف باشد! 

اما او در هر جهانی متناسب با آن جهان نام و نام هایی دارد و نام او تجلی او در آن جهان است. در این جا نیزکلمات لباس جسم پوشیده و نشانه هایی از نام مقدس اوست و هر جزئی از اجزاء عالم هستی نامی است از نام های او. باد و باران، ماه و خورشید، زمین و آسمان و هر سو که نظر اندازیم، روی اوست و هر چه را که بخوانیم نام او تا این جبرانی باشد بر کوتاهی آستانه فهم ما که با نگاه کردن به ماه، پی به خورشید تابان می¬بریم و با نگاه به تجلیات «او»، او را در می¬یابیم و "بسم الله " یعنی به نام او یعنی به نام همه تجلیاتش و این نام با عظمت، لزوم نگاه احترام آمیز ما بر تجلیات او یعنی احترام قائل شدن برای جهان هستی را خاطر نشان می کند. 

عالم محضر اوست و محضر او جلوه شکوه¬مندش و جلوه او نام اوست که بدان وسیله شناخته می شود. هر چه را نگاه کنیم، جلوه اوست و هر چه راکه بخوانیم نام او. 

در «الصلوة» با گفتن "رحمان" به یاد می آورم رحمانیتش را که به طور عام، همه ما را در زیر چتر خود قرار داده و ریسمانی ناگسستنی را برای مشتاقان راهش آویخته است تا چه کسی بر آن چنگی بزند و خود را از عالم کثرت رهانیده و به سوی وحدت ناب بالا بکشد. پس کسی که از این ریسمان رحمانیت غافل است، آواره ای است بی پناه. به یاد می آورم که او با این فیض عام خود، چه تسهیلاتی را برای بالا کشیدن ما قرار داده است که بدون وجود آن ها امکان صعود بسیار مشکل می شد. 

و رحیم بودن او را به خاطر می آورم تا تدابیر هوشمندانه اش را از نظر بگذرانم و دریابم چگونه برای این که به سویش رویم و در وحدت محض قرار گیریم، مرگ را طراحی کرد تا این امر ممکن شود و ما دور از او در جاودانگی نباشیم و هنگام رسیدن به او نیز اثری از آثار عالم تضاد را با خود به همراه نداشته باشیم. 

او را شکر می¬کنم؛ او را که خد عالم تضاد و بی تضادی، ابعاد و بی ابعادی، نام و بی نامی، کثرت و وحدت، نیازمندی و بی نیازی و... است؛ اما شکری که همه ذرات وجود انسان آن را فریاد می¬زند؛ چنان که مانند سیل و جریانی خروشان از درون می¬جوشد و سد وجود یارای نگهداری آن را ندارد؛ جریانی که به گونه ای خود جوش وجود را می¬شکافد و خود را آشکار می¬کند.


  • ماه سوم

102

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا

دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا


عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر

تشنه مخمور نگر ای شه خمار بیا


پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی

بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا


گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی

یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا


از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان

بار دگر رقص کنان بی‌دل و دستار بیا


روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی

ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا


ای علم عالم نو پیش تو هر عقل گرو

گاه میا گاه مرو خیز به یک بار بیا


ای دل آغشته به خون چند بود شور و جنون

پخته شد انگور کنون غوره میفشار بیا


ای شب آشفته برو وی غم ناگفته برو

ای خرد خفته برو دولت بیدار بیا


ای دل آواره بیا وی جگر پاره بیا

ور ره در بسته بود از ره دیوار بیا


ای نفس نوح بیا وی هوس روح بیا

مرهم مجروح بیا صحت بیمار بیا


ای مه افروخته رو، آب روان در دل جو

شادی عشاق بجو کوری اغیار بیا


بس بود ای ناطق جان چند از این گفت زبان

چند زنی طبل بیان بی‌دم و گفتار بیا




 "مولانای جان"

  • ماه سوم

101

ارتباطات اغلب موجب ناراحتی شما می گردند، چون شما را وامیدارند تا در آینه بنگرید. آنچه در دیگران دوست ندارید، معمولا بازتاب بخشهایی از شماست، که هنوز آنها را نشناخته اید. 



رویابین در نبرد با ترس

باربارا د آنجلیس

  • ماه سوم

100

برای خودت زندگی کن

و برای دیگران زندگی باش....



  • ماه سوم