ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم

اینجا چراغی روشن است...

ماهِ سِوُم
طبقه بندی موضوعی

99

امروز را بی قضاوت، تنها شاهد باش


هر رفتاری از دیگران قصه ای دارد؛ شاید پر غصه


نا آگاهی ها را خرده مگیر


تو مهربان باش...





  • ماه سوم

98

عشق، جذاب ترین خلقت شیرین خداست

چشمه ای ناب که نوشیدن آن عین خطاست



طعم تلخی که دهد مزه ی شیرین عسل

مرگ تدریجی قلب است در آغوش اجل



عشق، تکرار پریشانی و آشوب دل است

پادشاهیست ستمکاره که منصوب دل است



عشق، فریاد گره خورده ی بغضی به گلوست

عشق،آشفته شدن ،در طلب دیدن اوست



عشق،سرمنشاء بیدادگری های غم است

عشق،دلبستگی و خستگی دم به دم است





  • ماه سوم

97

با جذبِ دوست، ای دل شیدا چگونه ای؟

ای قطره با کشاکش دریا چگونه ای؟

ای طایر خجسته پیِ مرغزارِ انس

در تنگنایِ وحشت دنیا چگونه ای؟

هیچ از مقام اصلی خود یاد میکنی؟

دور از دیار خویش در اینجا چگونه ای؟

افزودن خطکو روزگار عشرت و بزمِ وصال دوست؟

بی یار دلنواز خود آیا چگونه ای؟

کو چشم مست ساقی و کو آن لب چو لعل؟

مخمور مانده بی می و مینا چگونه ای؟

می آید این سروش ز جانان نفس نفس

کی جان، اسیر غربت دنیا چگونه ای؟

ای در وصالِ ما گذرانیده سالها

امروز در مفارقت ما چگونه ای؟

ای دیده ای که آن گلِ رخسار دیده ای

بی آن جمال روشن و بینا چگونه ای؟

چونی در ابتلای بلای فراق فیض

ای وصل دوست داده به دنیا چگونه ای؟







  • ماه سوم

96

بعضی آدمها دنیارو زیبامیکنند"؛

آدمایی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟

میگن :با تو حاااالم عاااالیه!!!

وقتی بهشون زنگ میزنی وبیدارشون میکنی!

میگن بیداربودم !!! یا میگن خوب شدزنگ زدی...

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون روکج میکنن که اون نپره...

اگه یخم بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...

آدم هایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شینن!

همینها هستند که دنیارا جای بهتری میکنند؛

آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان میشوی، روبرنمیگردانند لبخند میزنند وهنوز نگاه میکنند...

دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرندومیگویند این شال پشت ویترین انگارمال توبود...

یاگاهی دفتریادداشتی، کتابی...

آدمهایی که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه میخرندو باگل میروندخانه

آدمهای پیامکهای آخرشب،

که یادشان نمیرودگاهی قبل ازخواب؛

به دوستانشان یادآوری کنندکه چه عزیزند...

آدمهای پیامکهای پُرمهر بی بهانه،

حتی اگربا آنهابدخلقی و بیحوصلگی کرده باشی...

کسانیکه غم هیچکس راتاب نمیاورند و تو رابه خاطرخودت میخواهند. 

آدم هایى که پیششان میتوانى لبریز از خودت باشى

زندگیتون پر ازاین آدم های امن قشنگ و دوست هاى عزیز و دوست داشتنی...





  • ماه سوم

95

این پست کمی طولانی است ولی از هر جهت ارزش خواندن دارد. به ویژه ذکرهای انتهایی که امروز برای من آمدند:


در 
سوره کهف سـه مـاجرا  آمده که هر سه از یک نظر هماهنگ است؛ ماجراى اصحاب کهف، داستان موسى و خضر، و داستان ذو القرنین. ایـن هـر سـه مـاجـرا مـا را از افـق زندگى محدودمان یعنى آنچه به آن خو و عادت کرده ایم بـیـرون مـى بـرد و نـشان میدهد که نه عالم محدود به آن است که ما مى بینیم، و نه چهره اصلى حوادث همیشه آن است که ما در برخورد اول درمى یابیم. 
در ماجراى موسى و خضر، یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صـحـنه شگفت انگیزى برخورد مى کنیم که نشان میدهد که حتى یک پیغمبر اولو العزم که آگاهترین افراد محیط خویش ‍ است باز دامـنـه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى میرود که به او درس بیاموزد، او هم درسهائى که هر یک از دیگرى عجیبتر است به او یاد میدهد، و چه نکته ها ى بـسیار مهمى که در مجموعه این داستان نهفته شده است. 
در نخستین آیه مى گوید: بخاطر بـیـاور هـنـگـامى که موسى به دوست و همراه خود گفت من دست از طلب برنمى دارم تا به مـجـمـع البـحـریـن بـرسـم هـر چـنـد مـدتـى طـولانـى بـه راه خـود ادامـه دهـمگـمـشـده اى کـه مـوسـى مـامـور یـافـتـن آن بـود در سـرنـوشـتـش بـسـیـار اثـر داشـت و فصل تازه اى در زندگانى او میگشود. آرى او بـه دنـبـال مـرد عالم و دانشمندى میگشت که میتوانست حجابها و پرده هائى را از جلو چـشـم مـوسى کنار زند، حقایق تازهاى را به او نشان دهد، و درهاى علوم و دانشهائى را به رویش بگشاید. و بـه زودى خـواهـیـم دیـد کـه او بـراى پـیـدا کـردن مـحـل ایـن عـالم بـزرگ نـشـانـه اى در دسـت داشـت و بـه دنبال آن نشانه در حرکت بود. 
هـنـگـامـى کـه مـوسـى و یـار هـمـسفرش به جاى اول ، یعنى در کنار صخره و نزدیک مجمع البـحـریـن بـازگـشـتـنـد نـاگـهـان بـنـده اى از بـنـدگـان مـا را یـافـتـنـد کـه او را مـشمول رحمت خود ساخته، و علم و دانش قابل ملاحظه اى تعلیمش کرده بودیم (فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما). تعبیر به وجدا نشان میدهد که آنها در جستجوى همین مرد عالم بودند و سرانجام گمشده خود را یافتند. و تـعـبیر به عبدا من عبادنا ... (بنده اى از بندگان ما) نشان میدهد که برترین افتخار یک انـسـان آن اسـت کـه بـنـده راسـتـیـن خـدا بـاشـد و ایـن مـقـام عـبـودیـت اسـت کـه انـسـان را مشمول رحمت الهى مى سازد، و دریچه هاى علوم را به قلبش مى گشاید. تـعـبـیـر بـه مـن لدنـا نـیز نشان مى دهد که علم آن عالم یک علم عادى نبود بلکه آگاهى از قسمتى از اسرار این جهان و رموز حوادثى که تنها خدا مى داند بوده است. در ایـن هـنـگام موسى با نهایت ادب و به صورت استفهام به آن مرد عالم چنین گفت : آیا من اجـازه دارم از تـو پـیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده ، و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟ (قال له موسى هل اتبعک على ان تعلمن مما علمت رشدا). از تـعبیر رشدا چنین استفاده مى شود که علم هدف نیست ، بلکه براى راه یافتن به مقصود و رسـیـدن بـه خـیـر و صـلاح مـى باشد، چنین علمى ارزشمند است و باید از استاد آموخت و مایه افتخار استولى بـا کـمـال تـعـجـب آن مـرد عـالم بـه مـوسـى گـفـت تو هرگز توانائى ندارى با من شکیبائى کنى. و بـلا فـاصـله دلیـل آنـرا بیان کرد و گفت : تو چگونه میتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى ؟! این مرد عالم به ابوابى از علوم احاطه داشته که مربوط بـه اسـرار بـاطـن و عمق حوادث و پدیده ها بوده ، در حالى که موسى نه مامور به باطن بود و نه از آن آگاهى چندانى داشت . و در چـنـیـن مواردى بسیار مى شود که چهره ظاهر حوادث با آنچه در باطن و درون آنها است متفاوت است ، چه بسا ظاهر آن بسیار زننده و یا ابلهانه است ، در حالى که در باطن بسیار مقدس ، حساب شده و منطقى است.
در چنین موردى آنکس که ظاهر را مى بیند عنان صبر و اختیار را از کف میدهد، و به اعتراض و گاهى به پرخاش برمى خیزد ولى اسـتادى که از اسرار درون آگاه است و چهره باطن را مى نگرد با خونسردى به کار خـویـش ادامـه مـى دهد، و به اعتراض و فریاد او گوش نمى دهد، بلکه در انتظار فرصت مـنـاسـبـى اسـت کـه حقیقت امر را بازگو کند، اما شاگرد همچنان بیتابى مى کند، ولى به هنگامى که اسرار براى او فاش شد کاملا آرام مى گیرد.

**********************************

نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب (نیمه شب) برپا دار؛ و همچنین قرآن فجر (نماز صبح) را؛ چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78)

و پاسى از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخواناین یک وظیفه اضافى براى توست; امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد! (79)

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده!» (80) وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا ﴿٨٠﴾


*********************************

و ایوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالى و مشکلات به من روى آورده; و تو مهربانترین مهربانانى!» (83) وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴿٨٣﴾

ما دعاى او را مستجاب کردیم; و ناراحتیهایى را که داشت برطرف ساختیم; و خاندانش را به او بازگرداندیم; و همانندشان را بر آنها افزودیم; تا رحمتى از سوى ما و تذکرى براى عبادت‏کنندگان باشد. (84)

و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85)

و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم; چرا که آنها از صالحان بودند. (8۶)

و ذاالنون ( یونس) را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت; و چنین مى‏پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت; (اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزهى تو! من از ستمکاران بودم! » (87) وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴿٨٧﴾
ما دعاى او را به اجابت رساندیم; و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم; و این گونه مؤمنان را نجات مى‏دهیم! (88)
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا کن); و تو بهترین وارثانى!» (89)  وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ﴿٨٩﴾
ما هم دعاى او را پذیرفتیم، و یحیى را به او بخشیدیم; و همسرش را (که نازا بود)برایش آماده (باردارى) کردیم; چرا که آنان (خاندانى بودند که) همواره در کارهاى خیر بسرعت اقدام مى‏کردند; و در حال بیم و امید ما را مى‏خواندند; و پیوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند. (90)


  • ماه سوم

94

سوره اسراء:


وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا ﴿٨٠﴾

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده!» (80)

 وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿٨١﴾

و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد; یقینا باطل نابود شدنى است!» (81)



  • ماه سوم

92

وقتى می شود دقایق عمرت را با آدم هاى خوب بگذرانى، چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایى کنى که با دل هاى کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزى هاى بچه گانه اند ...

یا مدام براى نبودنت... 

براى خط زدنت تلاش مى کنند؟...

نه! همیشه جنگیدن خوب نیست!...

من همیشه جنگیده ام تا چیزى را عوض کنم...

اما این روزها فهمیده ام که با آدم هاى کوته نظر نباید جنگید...

فهمیده ام براى اثبات دوست داشتن نباید جنگید... 

براى به دست آوردن دل آدم ها نباید جنگید...

براى اثبات خوب بودن نباید جنگید...

 این روزها نسخه فاصله گرفتن را مى پیچم براى هر کسى که رنجم مى دهد...

از آدم هایى که زیاد دروغ مى گویند...

فاصله می گیرم...

از آدم هایى که زیاد ظلم می کنند...

 فاصله می گیرم... 

از آدم هایى که حرمتم را نگه نمی دارند...

 فاصله می گیرم...

با حقارت برخى آدم ها و دل هایشان نباید جنگید...

باید نادیده شان گرفت ...

و گذشت ...

و بخشیدشان...

 نه براى این که مستحق بخشش اند...

 براى این که من مستحق آرامشم....



چقدر راست میگفت "فروید"




  • ماه سوم

91

هیچ گاه نا امید نشو. اگر همه ی درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی را که از چشم همه مخفی مانده به رویت باز میکند، حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی. بدان در پس گذرگاه های دشوار باغ های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشد شکر گوید.



از کتاب ملت عشق 

نویسنده الیف شافاک

مترجم ارسلان فصیحی



  • ماه سوم

90


همه ی خوشبختی ها و موفقیت هایی

که به من روی آورده اند، از در هایی وارد شده 

که آنها را به دقت بسته بودم....



(لرد بایرون)





  • ماه سوم

89

+ من باید فارغ از همه ی انسانها به رشد و تعالی خودم کمک کنم. باید هر لحظه گامی در راه کمال خودم بردارم بی اعتنا به سنگهای راه...

+ من باید فارغ از همه ی انسانها به رشد و تعالی خودم کمک کنم. باید هر لحظه گامی در راه کمال خودم بردارم بی اعتنا به سنگهای راه...

+ من باید فارغ از همه ی انسانها به رشد و تعالی خودم کمک کنم. باید هر لحظه گامی در راه کمال خودم بردارم بی اعتنا به سنگهای راه...

  • ماه سوم